بیست و پنج

با اولین نگاهِ ساده ای که خرج دخترک معصوم کردم بیست وُ پنج شش سالی تویِ نظرم پیر شده بود . چون همچنان با سکوتی سنگین بر لب ساکت بود و هر از چند گریزی ثانیه در میانِ سکوت ، نگاهی به مرد ، نگاهی به جاده و نگاهی به دستگیره در می فشرد با اولین نگاهِ ساده ای که خرج دخترک معصوم کردم بیست وُ پنج شش سالی تویِ نظرم پیر شده بود . چون همچنان با سکوتی سنگین بر لب ساکت بود و هر از چند گریزی ثانیه در میانِ سکوت ، نگاهی به مرد ، نگاهی به جاده و نگاهی به دستگیره در می فشرد با اولین نگاهِ ساده ای که خرج دخترک معصوم کردم بیست وُ پنج شش سالی تویِ نظرم پیر شده بود . چون همچنان با سکوتی سنگین بر لب ساکت بود و هر از چند گریزی ثانیه در میانِ سکوت ، نگاهی به مرد ، نگاهی به جاده و نگاهی به دستگیره در می فشرد با اولین نگاهِ ساده ای که خرج دخترک معصوم کردم بیست وُ پنج شش سالی تویِ نظرم پیر شده بود . چون همچنان با سکوتی سنگین بر لب ساکت بود و هر از چند گریزی

ثانیه در میانِ سکوت ، نگاهی به مرد ، نگاهی به جاده و نگاهی به دستگیره در می فشرد با اولین نگاهِ ساده ای که خرج دخترک معصوم کردم بیست وُ پنج شش سالی تویِ نظرم پیر شده بود . چون همچنان با سکوتی سنگین بر لب ساکت بود و هر از چند گریزی ثانیه در میانِ سکوت ، نگاهی به مرد ، نگاهی به جاده و نگاهی به دستگیره در می فشرد با اولین نگاهِ ساده ای که خرج دخترک معصوم کردم بیست وُ پنج شش سالی تویِ نظرم پیر شده بود . چون همچنان با سکوتی سنگین بر لب ساکت بود و هر از چند گریزی ثانیه در میانِ سکوت ، نگاهی به مرد ، نگاهی به جاده و نگاهی به دستگیره در می فشرد با اولین نگاهِ ساده ای که خرج دخترک معصوم کردم بیست وُ پنج شش سالی

تویِ نظرم پیر شده بود . چون همچنان با سکوتی سنگین بر لب ساکت بود و هر از چند گریزی ثانیه در میانِ سکوت ، نگاهی به مرد ، نگاهی به جاده و نگاهی به دستگیره در می فشرد با اولین نگاهِ ساده ای که خرج دخترک معصوم کردم بیست وُ پنج شش سالی تویِ نظرم پیر شده بود . چون همچنان با سکوتی سنگین بر لب ساکت بود و هر از چند گریزی ثانیه در میانِ سکوت ، نگاهی به مرد ، نگاهی به جاده و نگاهی به دستگیره در می فشرد